پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بله خدا"خود من
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 206
نویسنده : admin

وقتی با مشکلات روبرو میشویم ، به خدا میگوییم چرا من ؟

اما زمانی که خوشحالی به ما روی میاورد صحبتی از خدا نیست !

یاد بگیریم که در هر وضعیت بگوییم “ بله خدا ! خود من . . . ”




بازدید : 206
نویسنده : admin

 

من یکـ دخترم. .

 

بــــــــدان. .

 

 

 

حــــــوای ” کسی نـــــمی شــوم که به”هــــــوای ” دیگری برود

 

 

 

تنهاییم را با کسی قسمتـ نـــمیـکنم که روزی تنهایمـ بگذارد .. .

 

 

 

روح خـــداستــ که در مــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفتهـ .. .

 

 

 

ارزان نمی فروشمش

 

 

 

دستــــــهایم بــالیـــن کـــودکـ فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد .. .

 

 

 

بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش .. .

 

پـــاییــــــز استـ

 

 

 

باران بی وقفه این روزها هوای عاشقی به سرم می اندازد .. .

 

 

 

لبـــــریــــزمـ از مهـــــر ……. اما استــــــــوار ……

 

 

 

ســـــودای دلـــم قسمت هر بی ســر و پـــــا نیستـ …. .

 

 

 

عشق”حـــوای” ایرانی با شکــــوهـ استـ و بــــــــزرگـ ….

 

 

 

آدمی ” را برای همراهی برمی گزیند ، شریــفـ ، لایــقـ ، فروتـــــنـ و

 

 

 

عـــــــــــــــاشــــــــــــــقـــــ …….!!!!

 




به کسی نگو
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 224
نویسنده : admin

دلت که گرفت به کسی نگو بگذار تمامی غم هایت با اشک هایت فرو ریزند دلت که گرفت به خودت پناه ببر مبادا اجازه دهی دستان دیگری تسلایت دهند به یاد بیاور حضور این دستان همیشگی نیست به یاد بیاور همین دستانی که امروز رهایت کردند نیز روزی برای تسلا آمده بودند دلت که گرفت بغضت را رها کن در تنهایی و خلوتت یاران همیشه یار نیستند بگذار رازهایت برای همیشه راز باقی بمانند که کسی محرم اسرار نیست در این زمانه ی غریب محرمان امروز نامحرمان فردایند و سنگی برای صبوری باقی نمانده سنگ صبوران کلید به دست در کمین نشسته اند که مُهر بگشایند از درد دل هایت تا سنگی شوند و ببارند بر دل غمبارت دلت که گرفت فریاد کن در سینه ات بگذار این درد در سینه ات بپیچد مبادا اجازه دهی راهی به بیرون بیابد بگذار برای همیشه در تو باقی بماند دلت که گرفت…….




خدا آرامش بخشه
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 232
نویسنده : admin

نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند
نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا …
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم …
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست …
هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت …
و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست …




پروانگی
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 240
نویسنده : admin

طرح اندام تو انگیزه ی معماری هاست

 دلت آیینه ی ایوان طلاکاری هاست

 

 باید از دور به لبخند تو قانع باشم

 اخم تو عاقبت تلخ طمعکاری هاست

 

 جای هر دفتر شعری که در آن نامت نیست

 توی تاریک ترین گوشه ی انباری هاست

 

نفس بادصبا مشک فشان هم بشود

 باز بوی خوش تو رونق عطاری هاست

 

 باتو خوشبخت ترین مرد جهان خواهم شد

 گرچه این خواسته ی قلبی بسیاری هاست

 

 گاه آرامم و گاهی نگران ، دنیایم -

شرح آشفته ای از مستی و هشیاری هاست

 

نیمه ی خالی لیوان مرا پُر نکنید

 دل من عاشق اینگونه گرفتاری هاست




گالیا
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 249
نویسنده : admin

دیر است ، گالیا!

در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!

دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان

عشق من و تو ؟ ...آه

این هم حکایتی ست

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک

امشب هزار دختر همسال تو ولی

خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک

زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو

بر پرده‌های ساز

اما هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج

در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان ...

دیر است گالیا!

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامهٔ رهایی لبها و دست هاست

عصیان زندگی است

در روی من مخند!

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!

بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!

یاران من به بند،

زود است گالیا

در گوش من فسانهٔ  دلدادگی مخوان

اکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

زود است گالیا! نرسیدست کاروان ...

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران هم نبرد

رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من ....




مراقب باش
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 227
نویسنده : admin

ωـפֿـت اωـت...!

ڪـوه כرכ بـآشـے و כیـگـرآטּ...

بـہ آرآمـش ظـآهـرت حـωـآכت ڪـنـنـכ...!

بَــــعضیــ وَقتآ بــایَـכ بـــــَــــכ بآشـــے تآ بِـכونـטּ خـــُوبـ بوכטּ وَظــیفَت نیـــ

مـטּ نـہ نـآبـمـ نـہ خـآص :|

ڪـآمـلا عـآבے امـ شـآیـב " آرزوے " ڪـωـے نـبـآشـمـ

 امـآ " آویـزوטּ " ڪـωـے هـمـ نـیـωـتـم

بـَــعــلــــــــه

ﺻِﻔــــَﺖ " لـآشـــــے" ﺭﻭ ﺍﮔـہ ﺍَﺯ ﻟـــــﻐـــَﺖ ﻧـآﻣـہ ﺣـــــــَﺬفــ ڪـنـטּ...

یـہ ﺳِـــــــﺮﯾـآ ﺭَωـــــﻤـﺎً ﺑـے ﻫُـﻮﯾَـﺖ ﻣـے ﺷَـטּ ....

مُـرآقــب بــآشـ

بـہ چـہ ڪـωــے اِعـتــمـــآב مـیـڪـنـے،

“ شیـــــــطآטּ ” هَـــــمـ یـہ زَمــــــآنـے “ فـرشـتـــــــــــہ ” بــوב




هر چــــــــــــــــــی
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 307
نویسنده : admin
مَـטּِ بیـچـاره مُـدت هـاست کَـسـ ـے 


را مُـخـاطب شـعـرهـایـمـ کَـرده امـ 


کـه خـیـلـ ـے وقت است غـایب است !


باز هم “خیال” تو مرا “برداشت”!
کجا می برد؟
نمی دانم؟!!


چـــهـ رســـمهــ تــــلخیــ استـــ...!


 تـــو بیــ خـــــبر ار مــنـ .....و 


تـــــمامــــ مـــن درگــــیرهـ تــــــــــــــــو...


همه ی ما تنهاییم من تورا دوست دارم تو دیگری را و دیگری کس دیگه را...

دست سرنوشت را …

 

 بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد …

 

 او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت …





///////////

بـــه زخمهـــایـــم می نــــگریـــــ ؟!درد نـــدارد دیـــگر 
  
 رفتـــــــی کـــه رفتـــــــی 
  
مــــرگـــــ تمـــــامـــ  دردهــایــــم را بـــا خودش بـــــرد! 
  
 مــــرده هــــا درد  نمیــــکشنــد 
  
حـــرف آخــــرم ایــــن اســــت 
  
بــــرنگــــرد دیگـــــر زنـــــده ام نکـــــن! 

چقـدر احمــق بودم کـہ اون لحظـہ هایـے کہ . . .

صـدام میکردے "عروسکــم " خون میــدویـد زیر پوستـم . .

و بـا " ع ش ق " میگفتــم جانــــم . . .

غافـل از اینکــه واقعــا عروسکــے بیش نبودم . . . !

عروســک خـیمـــہ شــب بــازے . ..

حســـ چوبـهــآﮮ  مصنــوعــﮯ  شـومینــﮧ رآ כارمـــ 




 مــﮯ سوزمــ ... 




 و
تمــآمــ نمــﮯ شومـ ـ!!!

اینْ روُزهآ جَویدَنِ زِنْدِگْے مُشْڪِلْ شُدِه  




نَجَویْدِه
قُورْتَشْ مْے دَمْ...  




اَمآنْ اَزْ اینْ
زَخمِ مِعدِه!

 

بــﮧ سَلامَتـﮯ{ لَبخَنـ♥ـدے} کِــﮧ کُمَک مـﮯ کُنــﮧ بَراے هَمــﮧ


تُوضیح نَدے حالِت داغونــﮧ...





✗وقتـی "مجــ♥ــآزی" دل بستی

مجــ♥ــآزی وابستهـ شدی

و "مجــ♥ــآزی" عـآشق شدی

منتظر روزی بــآش کهـ ...

"واقعــ♥ ــی" دل بکنی "

واقعــــ♥ـــی" بُـغض کنی

و "واقعـــ♥ــی" تنهــآ بمـونی✗




قهر که می کنید . . .
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 388
نویسنده : admin
http://uupload.ir/files/2xpe_aks-n-61.jpg



dont get mad!
نوشته شده در 19 مرداد 1394
بازدید : 953
نویسنده : admin
http://uupload.ir/files/4tas_text-english-love14-jazzaab-ir.jpg